ارزش واقعی در بازار نیست، در حیات است

 “ارزش واقعی در بازار نیست، در حیات است؛ و حیات، نفسِ خداست که در همه چیز جاری است.”

ما به دنبال طلا می‌دویم،
در معدن‌های تاریک فرومیرویم،
و در ژرفای اقیانوس‌ها به جستجوی کمیابی می‌پردازیم،
غافل از اینکه گنج حقیقی،
همان است که زیر پایمان گسترده شده:
خاک.

خاکی که در بازار قیمتی ندارد،
اما بستر رستنِ هر دانۀ گندم،
هر شاخۀ سبز،
و هر میوۀ شیرین است.
اوست که نان بر سفره می‌آورد،
و بوی زندگی را در رگبارِ باران پراکنده می‌کند.

ما طلا را در خزانه‌ها پنهان می‌کنیم،
اما خاک را با بی‌اعتنایی پایمال می‌سازیم؛
فراموش کرده‌ایم که این خاک،
خاکِ یکرنگِ فروتنی است
که جان را به گیاه می‌دمد
و راز آفرینش را در خود نهفته دارد.

نفت، یادگار میلیون‌ها سال است،
و ما آن را در آنِ واحد به آتش می‌کشیم.
“گران” می‌نامیمش،
اما روزی خواهد رسید که پایان گیرد —
روزی که استخراج آخرین قطراتش،
به بهای نفس‌های آخر بشریت تمام شود.

آنگاه که آب فرونشست،
خاک فرسوده گشت،
و باران از یاد آسمان رفت،
درمی‌یابیم:
چیزهایی که “ارزان” می‌پنداشتیم،
در حقیقت، گران‌بهاترین میراث ما بودند.

اما حقیقت این است:
ما در طبیعتِ خداوند می‌گردیم؛
خدایی که همه‌جاست،
و خودمان نیز از وجود او هستیم —
همه در او غریبیم،
و در عین حال، غرق در او.
پس چه شده است که او را نمی‌بینیم؟
چرا به جای جستجوی او در برگِ درخت، در رگۀ سنگ می‌کاویم؟
به جای ستایش از او در موسیقی باران،
در صرافی‌ها به دنبال سکه می‌دویم؟

اگر زمین از طلا ساخته شده بود،
طلا بی‌ارزش می‌شد.
اما خاک،
این خاکِ مقدس،
ارزش دارد؛
چون زندگی می‌بخشد —
و زندگی، نمایانگر حضور خداست.

ما بدون طلا می‌توانیم زندگی کنیم.
اما بدون خاک؟
بدون آب؟
بدون هوایی که روح خدا در آن جاری است؟
حتی یک روز هم طاقت نمی‌آوریم.

پس چرا به دنبال چیزهایی می‌دویم که می‌درخشند،
نه آنچه که جان می‌بخشند؟
چرا در پی نمادهای ثروتیم،
و نه منبع حقیقی آن؟

ارزش واقعی در بازار نیست.
ارزش واقعی در سکوتی است که خدا در آن سخن می‌گوید:
در مزرعه‌ای که بارانِ رحمت بر آن می‌بارد،
در رنگ طلایی گندمزاری که در باد نجوا می‌کند،
در بوی خاک تازه پس از باران که بوی بهشت را دارد،
در نگاه کودکی که سیبی از باغ خدا می‌خورد.

ارزش واقعی در چیزهایی است که فراوان به نظر می‌رسند،
اما جانشین‌ناپذیرند.
در موهبت‌هایی که وقتی از کف می‌دهیم،
هیچ گنجی توان بازآوردنشان را ندارد.

امروز،
بیایید درنگ کنیم.
به زمین بنگریم — نه از فراز برجهای بلند، که از فرط فروتنی.
به آسمان نظر اندازیم — نه از پشت لنزهای دوربین، که با چشمانِ بی‌حجاب.
و از خود بپرسیم:

“چه چیزی واقعاً ارزش دارد؟”

شاید پاسخ، ساده باشد:
هر چه زنده می‌کند، ارزش دارد.
هر چه نفس می‌دهد، ارزش دارد.
هر چه یادآور حضور خداوند است، ارزش دارد.
و هر چه از دست برود،
هیچ گنج جهان عوضش نخواهد شد.

🌱 پس مراقب خاک باشیم — که آیینۀ زمینیِ اوست.
💧 مراقب آب باشیم — که رحمت جاری اوست.
☀️ مراقب نور خورشید باشیم — که چشمهٔ روشنایی اوست.
و مراقب یکدیگر باشیم —
چرا که هر نفسی، نشانۀ اوست،
و این جهان، تنها خانۀ مشترک ما در سفر بازگشت به سوی اوست.

“ثروت واقعی، در داشتن نیست؛
در شکرگزار بودن و حفظ کردن است.”

✨ نوشته شده با احترام به زمین، به حیات، به آینده و به خالق هستی بخش.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *